رد برهان شرط بندی پاسکال
برهان شرط بندی - یا قماربازی - بلز پاسکال برایم مبهم بود. خوب به آن نمی اندیشیدم و همواره اینگونه به نظرم می آمد که حرفش چندان نامعقول نیست، هرچند به دلم نمی چسبید... تا اینکه الان و در این نوشتار می خواهم حاصل فکر اخیر خود را بنویسم و خیلی راحت این برهان را رد کنم
برهان شرط بندی چه می گوید؟ این برهان می گوید که ما می توانیم به خدا اعتقاد داشته یا نداشته باشیم. پاسکال می گوید من در یک شرط بندی به خدا معتقد می شوم، که اگر خدا حقیقتا وجود داشته باشد من این شرط را برده ام! و اگر وجود نداشته باشد چیزی بیش از منکران از دست نمی دهم. اما اگر احیانا معتقد به عدم وجود خدا شوم و او وجود داشته باشد، تا ابد در عذاب خواهم بود. تقریری شبیه از این برهان را در زیرنویس کتابهای بینش دبیرستان و از زبان حضرت علی(ع) به یاد دارم... برهان جالبی است، نه؟
اما رد کردن آن برای من، ساده تر از تصورم بود. احتمالا می گویید این جوانک چگونه به خود جرات داده در مورد بلزپاسکال اینگونه حرف بزند! مساله این است که مدتی است با اسمها کاری ندارم! حرفهایشان را می شنوم و در ترازوی عقل و وجدان خود قرار می دهم. پاسکال هم به نظرم در این برهان بسیار خطا رفته است و به عبارت بهتر، مفهوم اعتقاد نفهمیده است
من می توانم تصمیم بگیرم نماز بخوانم، می توانم تصمیم بگیرم روزه بگیرم، می توانم تصمیم بگیرم به دختر محبوبم نگاه نکنم! حتی می توانم تصمیم بگیرم نماز شب بخوانم و حتی می توانم تصمیم بگیرم به خاطر امام حسین(ع) اشک بریزم... اینها را می توانم تصمیم بگیرم، اما نمی توانم تصمیم بگیرم به چیزی اعتقاد داشته باشم. اعتقاد چیزی نیست که با تصمیم گیری پدید بیاید و یا با شرط بندی! برای باور، برای اعتقاد و برای ایمان به یک چیز، نیاز به باور و اعتقاد درونی است. نمی توان شرط بست خدا وجود دارد و در نتیجه به خدا معتقد شد، مگر یک اعتقاد تقلبی! و این اعتقاد هرگز حقیقی نخواهد بود
افسوس که خیلی ها خواسته یا ناخواسته با این برهان زندگی می کنند. نمی دانم خداوند - اگر وجود داشته باشد - شخصی را ترجیح می دهد که شک می کند، جستجویی صادقانه می کند و بی غرض حرف همه را می شنود و به دنبال حقیقت زندگی را ادامه می دهد و حتی به او معتقد نمی شود! یا کسی را که از سر ترس می گوید که روی وجود خدا شرط می بندم و دیگر هیچ... !!؟