آنم آرزوست

دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم  /  با کافران چه کارت؟ گر بت نمی پرستی

Saturday, August 11, 2007

علم تجربی

اول از همه، دو نکته رو به خود و اگر اینجا خواننده ای داره، به خوانندگان یادآوری می کنم : اول اینکه من نه فیزیک درست بلدم نه زیست! و دوم اینکه فلسفه علم هم پاس نکردم! نتیجش اینکه این حرفها فقط ترشحات یک ذهن پریشان حاله که کمی به وادی این علوم سرک کشیده

تاریخ علم، یکی از جالب ترین مباحثی است که تاحالا خوندم! بگذارید یک نگاه گذرا به بخشهایی از اون داشته باشم، اونهم به شکل کاملا بداهه! بعد از عصر نجوم بطلمویسی و عناصر چهارگانه ارسطو و ... آقای کپرنیک پیداشون شد و کمی حرفهای جدید زدن. بعد گالیله اون حرفها رو تکرار کرد، حرفهای جدیدتری هم زد و البته با دشمنی کلیسا مواجه شد. کلیسا معتقد بود زمین مرکز جهانه و ثقیل بود براش درک اینکه زمین می چرخه. گالیله مجبور شد به دروغ اعتراف کنه که نه! زمین مرکز جهانه و ... . کلیسا نمی دونست که امروز، آغاز ویرانی است! ادامه پیدا کرد، دکارت پیداش شد و یک روز عصر، کنار بخاری گازی به این نتیجه رسید که می اندیشم، پس هستم! اما اینش نیست که به کار ما می آد، مهم اینه که دکارت جهان رو ریاضی می دید و بذر این تفکر رو کاشت. بعد کم کم آدمها داشتن به جهان علمی نگاه می کردن. نیوتن نفر بعدی ای – وشاید بزرگترین – بود که توصیف جهان به شکل مکانیکی رو به یک واقعیت تبدیل کرد. یک خدای ریاضیدان که جهان رو بر اساس فرمولهای بسیار دقیق مشخص کرده بود. نیوتن تونست حرکت سیارات و ستاره ها رو توصیف کنه و پیش بینی کنه. نیروی گرانش رو کشف کرد و به مدد اون همه پدیده های شناخته شده زمانش رو – با یک تقریب البته – توصیف می کرد. جهان مکانیکی ادامه پیدا می کرد و دست مستقیم خدای جهان از حرکت جهان دور می شد. دیگه هیچ کس حرکت یک شهاب سنگ رو – مثل شریعتی! – پیام فرشتگان نمی دونست. اما ناگهان یک حادثه خارق العاده رخ داد! داروین!! جهان نه تنها مکانیکی، که دارای تاریخی بسیار کهن و البته یک سیر تکاملی بود. اجداد ما، نه آدم ابوالبشر، که موجوداتی شبیه میمونها بودند. انتخاب طبیعی و جهش، دو رکن نظریه تکامل بودن و همه شواهد با اونها جور در می اومد. اما این یک فاجعه دیگه بود. کشیشهای مسیحی زمان ارسال آدم به زمین رو 4004 سال پیش از میلاد تخمین زده بودن! این کجا و ملیونها سال کجا...
داستان ادامه داشت. نسبیت انشتین نظریه ای نوین بود که مکانیک نیوتونی رو تکمیل – و شاید بهتره بگیم، رد! – می کرد. زمان به ابعاد سه گانه اضافه شده بود و ما نه در فضا، که در فضا – زمان زندگی می کردیم. سپس، نوبت به کوانتوم رسید، با اون حرفهای عجیب و غریبش که از همه عجیب تر اصل عدم قطعیت هایزنبرگ بود! اما پدیده ای که به شدت برای من جالب بود و باعث شد به نوشتن این متن روی بیارم، استیون هاکینگ بود. داستان اینه که با حضور نسبیت عام و قانون دوم ترمودینامیک (افزایش دائمی بی نظمی در جهان) دانشمندان کم کم یک چیزهایی رو می فهمیدن. یک تکینگی (singularity) اولیه برای جهان پیش بینی شد و از دید فیزیکدانان، انفجار بزرگ آغاز جهان بود. جهان الان در حال بزرگ شدنه و از اون جالب تر به نظر هاکینگ جهان مرزی ندارد. تصور کنید: یک کیک کشمشی کروی که داره پف می کنه! کشمشها از هم دور می شن، کیک بزرگ می شه، اما مرزی وجود نداره! هاکینگ در توضیح مفهموک یک نظریه می گه : نظریه مثل یک قایقه. می زاریش روی آب و تا مدتی می مونه، اما بعد از مدتی غرق می شه! مثل نظریه های نیوتن. یک نظریه، یک حقیقت نیست! صرفا یک مدله که با شواهدی که ما از دنیا به دست آوردیم سازگاری داره. اما جالب اینه که نظریه های هاکینگ درست و حسابی هم روی آب تست نشدن! اینها صرفا نظریاتی ان که با شواهد فعلی جور در می آن و هیچ آزمایشی برای اونها در نظر گرفته نشده. از اون طرف تکامل داروین هم بعد از خودش با ایرادات زیادی مواجه شد و به کمک مندل و نئوداروینیسم ها دائما در حال اصلاحه.
اما این همه حرف زدم (و کلی حرف نزدم!) برای چی؟ فرض کنیم همه این نظریات درست : در گذشته دور، بیگ بنگ یا هرچیز دیگه ای رخ داده، جهان – و البته زمان – پدید اومده، حیات روی زمین شکل گرفته و در یک سیر تکاملی ما الان اینجائیم. هیچ کسی، تکرار می کنم : هیچ کس، نمی تونه ادعا کنه که در مورد این سوالات جواب داره: پیش از بیگ بنگ، چه بوده؟ (اصلا روشن نیست این سوال معنی داره یا نه!) و دوم اینکه : این جهان با این فرمولها، چرا به وجود اومده؟اینجا فیزیک و زیست شناسی بی شک به بن بست می رسن. (این نه فقط حرف من، که حرف راسل، هاکینگ و سید حسین نصر هم هست!) حالا اگه برای کسی، دونستن یا ندونستن این سوالات مهم نیست، خوب می ره و با فیزیک و زیست حال می کنه! اما اگه براش مهمه که هدف رو بفهمه و نه فقط چگونگی کارکرد رو، فیزیک و زیست شناسی – علم تجربی - جای خوبی نیست... نه!؟

4 Comments:

Blogger محمد said...

تست کامنت برای خودم :دی

August 11, 2007 at 11:23 PM  
Anonymous Anonymous said...

گرچه خیلی شبیه دلتنگی نیست ولی تبریک می گم!

August 12, 2007 at 6:01 AM  
Anonymous Anonymous said...

happy new blog!
I agree with the previous anonymous to! :D

August 13, 2007 at 9:39 PM  
Blogger محمد said...

for both anonymouses: The problem is the meaning of "deltangi" for me and you two!

August 14, 2007 at 2:13 PM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home