آنم آرزوست

دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم  /  با کافران چه کارت؟ گر بت نمی پرستی

Sunday, August 5, 2007

جستجو

چندی پیش بود، نمی دانم سه ماه اینطورها پیش بود که این فکر اجازه ورود به ذهن این حقیر را پیدا کرد که ممکن است اینهایی که در فکرت وحی منزل اند، نه تنها وحی منزل نباشند! بل چه بسا اصلا وحی منزلی وجود نداشته باشد! نترسید، کافر نشده ام، هرچند کفر می گویم! القصه، گذشت و گذشت و گذشت و ما خواندیم و فکر کردیم و بحث نمودیم و هرچه بیشتر می گذشت، بیشتر به اینکه می تواند اینهایی که به ما یاد داده اند، بعضی جاها یا همه اش چرند باشد پی بردیم. کم کم می فهمیدم که چرا نمازهای قضا کم نداشته ام: چون ایمان نداشته ام و تنها نواری بودم که کلی چیز روی آن رکورد شده بود. همین و بس
الان مدتی از آن زمان گذشته و در این مدت، هرچند پراکنده از فیزیک مدرن و داروینیسم و نئوداروینیسم و سید حسین نصر و جوادی آملی خوانده ام، اما این چند روز این را هم دریافته ام که اینگونه پراکنده خوانی، به هیچ جایم رهنمون نمی شود. در این مدت، سعی کرده ام کماکان به آنچه واجبات دینی اش می نامند عمل کنم. نه از روی ایمان، که از روی ترس! همان برهان شرط بندی پاسکال را می گویم که اگر خدا باشد و کارهایی که گفته است را نکنی فاتحه ات خوانده است! اما اگر نباشد و عمل کنی چیزی از دست نمی دهی جز عمری چند ده ساله! (چه روش مسخره ای!) چه می توان کرد؟ با این وضع به هم ریخته
وارد یک راه باریک تاریک با دیوارهای کاهگلی شده ام، باد و باران و برف محیط را فراگرفته اند، و راه بازگشتی نیست، یا نباید شک کنی و مثل همه آدمها - اقلا بیشتر آنها - خوش باشی و برای فریب خودت هم که شده کمی کتاب به اصطلاح عقیدتی بخوانی! (گذشته هایم را می گویم، کسی برداشت شخصی نکند!) و با عقاید و افکار آموزشی ات ادامه دهی، یا اینکه اگر شک کردی، اگر وارد راه باریک شدی، دیگه بازگشتی نداری! یا همون جا می مونی، یا اینکه اگه بخوای در بیای، باید از جون مایه بزاری
دیگه بدیهیه که آرامش، جز با دنبال چیستی هستی بودن به دست نمی آد، نه اقتصاد، نه حقوق و نه برق! باید در جستجوی حقیقت بود... حقیقت... چه مبهم
به دنبال آرامش ام، کمک می کنی؟؟

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

bloge jadid mobaarak

August 20, 2007 at 11:27 PM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home