آنم آرزوست

دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم  /  با کافران چه کارت؟ گر بت نمی پرستی

Friday, October 26, 2007

من هستم پس می اندیشم
می اندیشم و به واقعیاتی جز خودم پی می برم
ذهن من واقعیات گوناگونی را درک می کند
جهان، مجموعه ای از واقعیات است
این گوناگونی به چیستی واقعیات بر می گردد و در هستی همگی مشترکند
تصور یک چیز- یا ماهیت - در ذهن به معنی واقعیت داشتن آن نیست
ماهیت می تواند وجود عینی داشته باشد و می تواند وجود عینی نداشته باشد
آنچه واقعیت دارد ماهیتی است که وجود عینی دارد - این فقط یک تفکیک ذهنی است
جهان مجموعه ای از ماهیت هایی است که وجود دارند
ماهیت - این چیست؟ - حاصل مدلسازی ذهن من است و ماهیت یک واقعیت می توانست به شکلی دیگر باشد
این شک در ماهیت موجب شک در وجود یک واقعیت نمی شود
جهان مجموعه ای از وجودهاست که ذهن من آنها را به شکل های گوناگون می بیند
نمی دانم حقیقت وجود چیست اما متفاوت از چیزهایی است که درک می کنم
این شکلهای گوناگون ممکن بود وجود نداشته باشند
هر آنچه که امکان داشت وجود نداشته باشد، برای وجود نیازمند علت است
مجموعه وجودهایی که امکان داشت وجود نداشته باشند، نیازمند وجودی است که امکان نداشت وجود نداشته باشد
این موجود را واجب الوجود نام می نهم، این فقط یک نامگذاری است
***
پی نوشت1: اگر نفهمیدید سعی نکنید بفهمید چون باید اقلا 100 صفحه می نوشتم تا این مدتی که نبودم و می اندیشیدم اینجا جا بشود
پی نوشت2: جامه زهد و ریا کندم و بر تن کردم / خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم : خیلی سخت بود